من سکوت را رساترين صداها يافتم
اما صدايي که شايد به گوش هر کسي نرسد، و نيز به گوش تو
شايد روزي قفسها را در هم شکنم، شايد دوباره به آسمان باز گردم
اما نمي دانم در آسمان چه خواهم کرد
شايد آسماني وجود ندارد و زندگي يعني اميدي سرد در اين قفسها
شايد هم قفس ساخت? ذهنم است و اکنون در آسمان برايت مينويسم
شايد...
نميدانم...
يا شايد نميدانم...